یکی از دوستان وبلاگی من به نام آقای جعفر که از اهالی تکواندو هم هست تو نظرش گفته بود که تو دوران خدمت به سر میبره و آموزشیش تموم شده . براش آرزوی موفقیت میکنم . با خوندنه نظرش به یاد دوران خدمت خودم افتادم چه دورانی بود .
قبل از شروع خدمت تو ذهنم این دوره دنیای سخت و تاریکی به نظر میومد . البته نه واسه سختی کار و دوری و تنهایی . سفر تنهایی و دور از خونه بودن رو زیاد تجربه کرده بودم . علی (برادرم که ۴ سال از من کوچیکتره ) بعد از دیپلم به خدمت اعزام شد و بعد از گذروندنه یک ماه از آموزشی دانشگاه قبول شد و برگشت . اونکه سابقه خدمت یکماهه داشت با حرفاش ته دلم رو خالی میکرد و میگفت : میری اونجا یه گروهبان زپرتی !!! سرت داد میزنه " گوسفند اینجارو تمیز کن " .
خوب من از ۲۰ سالگی در گیر مربیگری بودم و از همون موقع هم به صورت قراردادی معلم مدرسه بودم . پیش خیلی ها عزت و احترامی داشتم و تحمل این وضعیت برام خیلی سخت بود .
اما خوشبختانه خدمت من چه در دوران آموزشی و چه بعد از اون در اوج احترام و راحتی و خوشی گذشت و همش رو هم مدیون تکواندو هستم . فکرشو بکنید ۷۲ نفر جوون پر شور و حال و هم سن و یکدست تو یه خوابگاه هر شب بساط شوخی و خنده و خاطره و ...
(از پایین الیاس ، احد ، حسین ، خودم ، ستار و آخریشم اسمش یادم نیست)
آموزشی من ( میگن آموزشی سخت ترین قسمت خدمته تمرینات نظامی و صف جمع و صبحگاه و ... ) مصادف شد با مسابقات تکواندو سراسری مراکز آموزش ناجا که اتفاقا تو پادگان محل اموزش من یعنی شهید چمران کرج برگزار شد و من هم تو اون مسابقه اول شدم . بعد اون مسابقه اوضاع من تو پادگان خیلی بهتر از قبل شد .
امریه باشگاه پاس که برای من صادر شده بود به علت یه سهل انگاری اداری توسط یکی از بستگان نزدیک خودم اجرا نشد و من بعد از آموزشی در تربیت بدنی پلیس راهور تهران بزرگ خدمتم رو ادامه دادم . فکر نمیکنم جایی بهتر از اونجا برای خدمت من پیدا میشد . محیط غیر نظامی با کلاس با تمام امکانات و روسای توپ که گل سر سبدشون جناب سرهنگ عباس ذاکری دلاور (معاون آموزش پلیس راهور تهران بزرگ تو اون زمان ) بود که اگه یه مرد تو نظامیها پیدا بشه اونم سرهنگ ذاکریه . امیدوارم تو خوانندگان این پست یکی پیدا بشه که ایشون رو بشناسه و سلام منو به ایشون برسونه
به هر حال وضعیت من تو خدمت شباهتی به سرباز وضیفه نداشت . قسمت زیادی از خدمت رو تو اردوی مسابقات پیچوندم . قسمت دیگه ایش رو به عنوان مربی دفاع شخصی با افسرای پلیس راهور کار کردم . قسمتیش هم تو برگزاری مسابقات و ... به هر حال با ورزش گذشت .
حرکات نمایشی - نمایشگاه پلیس راهور تهران بزرگ - هفته ناجا ۱۳۸۳
خدمت یه حال و هوای خاصی داره . بعد اون مسوولیت آدم خیلی بیشتر میشه کار و زندگی و . . . میشه گفت آخرین مرحله بی خیالیه . تا قبل از اون یا دانشجویی یا دانش آموزی بهر حال مسوولیت خیلی زیادی گردن آدم نیست ولی بعد اون اوضاع عوض میشه و به قول یه بنده خدا دیگه مرد میشی
(خودم در حال اجرای فیلیپینی)
واقعا واسه خانومها دلم میسوزه که ازاین دوران جالب و پر خاطره که سرشار از تجربه های جور واجوره محرومند .
همیشه خوش و خرم باشید
نظر فراموش نشه